ملودی های کاغذی

154

زیر گاز رو خاموش کردم و استکان چایم رو روی میز گذاشتم. "نون" دراز کشیده و با دوستش صحبت میکنه. از هر دری سخنی. از ماشین و واردات خودرو، از امتحان، از اجاره خونه های سرسام آور.. از وضعیت این روزها.. پنجره آشپزخانه رو باز گذاشتم که هوای خنک بپیچه تو خونه. وقتی پنجره بازه باید هیتر رو خاموش کنم، من اما رعایت نمیکنم

اخیرا همسایه مون خیلی با هم جر و بحث میکنند. نگرانشونم. یک چیزهایی به هم میگند و بعد سکوت طولانی برقرار می شه.

اخبار داره راجب تشییع جنازه های کرمانشاه حرف می زنه. زیادند. غم توی دلم رسوب کرده. چایم سرد شده..

من در یک دور باطلی افتادم که ته نداره..

+ نوشته شده در  شنبه هفتم آبان ۱۴۰۱ساعت   توسط شین  |